
و کوه طنین انداخت (And the Mountains Echoed)
نویسنده: خالد حسینی (Khaled Hosseini)
ترجمه: مهگونه قهرمان
ناشر: پیکان
سال نشر: 1392 (چاپ 1)
قیمت: 16500 تومان
تعداد صفحات: 416 صفحه
شابک: 978-964-328-815-0
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 127 نفر
امتیاز کتاب: (4.17 امتیاز با رای 24 نفر)
نویسنده: خالد حسینی (Khaled Hosseini)
ترجمه: مهگونه قهرمان
ناشر: پیکان
سال نشر: 1392 (چاپ 1)
قیمت: 16500 تومان
تعداد صفحات: 416 صفحه
شابک: 978-964-328-815-0
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 127 نفر
امتیاز کتاب: (4.17 امتیاز با رای 24 نفر)
... داستان با پیوند نامتوازن میان برادر و خواهری بیمادر در دهکدهای در افغانستان آغاز میشود. برای پری سه ساله، برادر بزرگش عبدالله بیشتر مادر است تا برادر. و برای عبدالله ده ساله، پری کوچک همه کس اوست. آنچه برای آنها رخ میدهد - و تاثیرات و پایههای آن بر زندگی بسیاری انسانهای دیگر - دلیلی است بر پیچیدگی زندگی.
خالد حسینی در داستانی چندملیتی که نه تنها گرداگرد والدین و فرزندان آنها میگردد، بلکه برادران و خواهران و عموزادهها و عمهزادهها و دلسوزان آنها را نیز دربرمیگیرد، راههای بسیاری را برای بروز عشق میان افراد خانواده به ما نشان میدهد، و اینکه چگونه اغلب ما از رفتاری که نزدیکترین کسانمان به ما میکنند شگفتزده میشویم ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
خالد حسینی در داستانی چندملیتی که نه تنها گرداگرد والدین و فرزندان آنها میگردد، بلکه برادران و خواهران و عموزادهها و عمهزادهها و دلسوزان آنها را نیز دربرمیگیرد، راههای بسیاری را برای بروز عشق میان افراد خانواده به ما نشان میدهد، و اینکه چگونه اغلب ما از رفتاری که نزدیکترین کسانمان به ما میکنند شگفتزده میشویم ... (برگرفته از توضیحات پشت جلد کتاب)
داستان با این جملات آغاز میشود:
"پس اینطور. قصه میخواهید. برایتان تعریف میکنم. اما فقط یکی. هیچکدام از شما نباید قصه دیگری بخواهید. دیر است و ما راه درازی در پیش داریم. پری، من و تو. تو باید امشب بخوابی. تو هم همینطور، عبدالله. وقتی من و خواهرت نباشیم، من روی تو حساب میکنم، پسر. مادرت هم همینطور. حالا وقت قصه است. گوش کنید. هر دوی شما. خوب گوش کنید و وسط حرفم هم نپرید.
روزی، روزگاری، در دورانی که دیوها و جنها و غولها روی زمین میغریدند، کشاورزی بود که بابا ایوب نام داشت. او با خانوادهاش در دهکده کوچکی به نام سبزهمیدان زندگی میکرد. بابا ایوب از آنجا که خانواده بزرگی داشت و باید شکم همه را سیر میکرد، روزها سخت کار میکرد. هر روز صبح زود تا غروب زمینش را شخم میزد و خاک را زیر و رو میکرد و به درختهای پسته بیبرکت و نحیف خود رسیدگی میکرد. در هر لحظهای از روز میتوانستی او را در زمینش ببینی که با پشتی خمیده مشغول کار بود. دستهایش همه پینه بسته و انگشتهایش خونآلود بود ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را اینجا و اینجا بیابید.
"پس اینطور. قصه میخواهید. برایتان تعریف میکنم. اما فقط یکی. هیچکدام از شما نباید قصه دیگری بخواهید. دیر است و ما راه درازی در پیش داریم. پری، من و تو. تو باید امشب بخوابی. تو هم همینطور، عبدالله. وقتی من و خواهرت نباشیم، من روی تو حساب میکنم، پسر. مادرت هم همینطور. حالا وقت قصه است. گوش کنید. هر دوی شما. خوب گوش کنید و وسط حرفم هم نپرید.
روزی، روزگاری، در دورانی که دیوها و جنها و غولها روی زمین میغریدند، کشاورزی بود که بابا ایوب نام داشت. او با خانوادهاش در دهکده کوچکی به نام سبزهمیدان زندگی میکرد. بابا ایوب از آنجا که خانواده بزرگی داشت و باید شکم همه را سیر میکرد، روزها سخت کار میکرد. هر روز صبح زود تا غروب زمینش را شخم میزد و خاک را زیر و رو میکرد و به درختهای پسته بیبرکت و نحیف خود رسیدگی میکرد. در هر لحظهای از روز میتوانستی او را در زمینش ببینی که با پشتی خمیده مشغول کار بود. دستهایش همه پینه بسته و انگشتهایش خونآلود بود ..."
اطلاعات بیشتر درباره این کتاب را اینجا و اینجا بیابید.
اگر این کتاب را میخواهید به جمع اعضای جیرهکتاب بپیوندید ...
شما با پیوستن به جیرهکتاب میتوانید این کتاب را به عنوان یکی از جیرههای ماهانهتان دریافت کنید. اگر هم مایل به دریافت پیوسته کتاب در هر ماه نیستید، میتوانید مشترک "جیره به درخواست" جیرهکتاب بشوید تا تنها وقتی که خودتان کتابی را درخواست میکنید، آن را برایتان ارسال کنیم: