
ماجراهای باورنکردنی پروفسور برانشتام (The Incredible Adventures of Professor Branestawm)
نویسنده: نورمن هانتر (Norman Hunter)
ترجمه: حسن پستا
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال نشر: 1395 (چاپ 1)
قیمت: 6200 تومان
تعداد صفحات: 203 صفحه
شابک: 978-964-432-318-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 88 نفر
امتیاز کتاب: (3.33 امتیاز با رای 3 نفر)
نویسنده: نورمن هانتر (Norman Hunter)
ترجمه: حسن پستا
ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
سال نشر: 1395 (چاپ 1)
قیمت: 6200 تومان
تعداد صفحات: 203 صفحه
شابک: 978-964-432-318-8
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 88 نفر
امتیاز کتاب: (3.33 امتیاز با رای 3 نفر)
پروفسور برانشتام، مخترع گیج و ویجی است که هیچکدام از چیزهایی که اختراع میکند، درست کار نمیکند! اینکه اختراعهای پروفسور درست کار نمیکنند آنقدر مساله مهمی نیست، بلکه مشکل اساسی در هرکدام از داستانهای کتاب زمانی پیش میآید که هر اختراع جدید جوری عمل میکند که پروفسور و اطرافیانش را دچار دردسرهای خندهدار میکند و زندگیشان را به هم میریزد.
داستان با این جملات آغاز میشود:
"پروفسور برانشتام مثل همه مردان بزرگ عالم، زندگی معمولی و سادهای داشت. شلوارش یک شلوار معمولی بود با دو تا پاچه معمولی. کتش هم کت سادهای بود که اصلا دگمه نداشت و به جای دگمه سنجاق قفلی داشت. یعنی همه دگمههاش به تدریج افتاده بود و او به جای دگمهها سنجاق قفلی زده بود. بالای سرش تاس تاس بود و نور که به آن میخورد مثل آینه برق میزد. در عوض کلهاش یک کله حسابی بود، یک کلهی واقعا پروفسوری. پیشانیش هم بلند بود و برای همه عینکهاش جا داشت. آخر پروفسور یکی دو تا عینک که نداشت، چند تا داشت، یکی برای خواندن و یکی برای نوشتن، یکی برای خارج از منزل و یکی برای اینکه از بالاش به آدم نگاه کند، و یکی هم برای مواقعی که عینکهای دیگرش را گم میکرد و میخواست دنبالشان بگردد …"
"پروفسور برانشتام مثل همه مردان بزرگ عالم، زندگی معمولی و سادهای داشت. شلوارش یک شلوار معمولی بود با دو تا پاچه معمولی. کتش هم کت سادهای بود که اصلا دگمه نداشت و به جای دگمه سنجاق قفلی داشت. یعنی همه دگمههاش به تدریج افتاده بود و او به جای دگمهها سنجاق قفلی زده بود. بالای سرش تاس تاس بود و نور که به آن میخورد مثل آینه برق میزد. در عوض کلهاش یک کله حسابی بود، یک کلهی واقعا پروفسوری. پیشانیش هم بلند بود و برای همه عینکهاش جا داشت. آخر پروفسور یکی دو تا عینک که نداشت، چند تا داشت، یکی برای خواندن و یکی برای نوشتن، یکی برای خارج از منزل و یکی برای اینکه از بالاش به آدم نگاه کند، و یکی هم برای مواقعی که عینکهای دیگرش را گم میکرد و میخواست دنبالشان بگردد …"
اگر این کتاب را میخواهید به جمع اعضای جیرهکتاب بپیوندید ...
شما با پیوستن به جیرهکتاب میتوانید این کتاب را به عنوان یکی از جیرههای ماهانهتان دریافت کنید. اگر هم مایل به دریافت پیوسته کتاب در هر ماه نیستید، میتوانید مشترک "جیره به درخواست" جیرهکتاب بشوید تا تنها وقتی که خودتان کتابی را درخواست میکنید، آن را برایتان ارسال کنیم: