
تام سایر (The Adventures of Tom Sawyer)
نویسنده: مارک تواین ( Mark Twain)
ترجمه: پرویز داریوش
ناشر: علمی و فرهنگی
سال نشر: 1382 (چاپ 6)
قیمت: 4500 تومان
تعداد صفحات: 286 صفحه
شابک: 964-445-462-6
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 156 نفر
امتیاز کتاب: (4.15 امتیاز با رای 13 نفر)
نویسنده: مارک تواین ( Mark Twain)
ترجمه: پرویز داریوش
ناشر: علمی و فرهنگی
سال نشر: 1382 (چاپ 6)
قیمت: 4500 تومان
تعداد صفحات: 286 صفحه
شابک: 964-445-462-6
تعداد کسانی که تاکنون کتاب را دریافت کردهاند: 156 نفر
امتیاز کتاب: (4.15 امتیاز با رای 13 نفر)
تام سایر پسر شیطان و آتشپارهای است که در شهر کوچکی کنار رود میسیسیپی نزد خالهاش زندگی میکند. زندگی شاد و آرام او یک شب که به همراه دوستش هکلبری فین به گورستان شهر میرود، بهم میریزد. تام و هاک در گورستان شاهد قتل یکی از اهالی شهر بدست جو سرخپوسته هستند. آنها با هم قرار میگذارند که درباره چیزی که دیدهاند با هیچکس صحبت نکنند، اما بعد اتفاقاتی میافتد که تصمیم تام عوض میشود ...
داستان با این جملات آغاز میشود:
" "تام!"
جواب نیامد.
"تام!"
جوابی نیامد.
"نمیدونم این بچه چی شد؟ آهای، تام!"
پیرزن عینک را از چشمش پایین آورد و از بالای آن دور و بر اتاق را نگاه کرد، بعد عینک را بالا گذاشت و از زیر آن نگاه کرد. کمتر میشد - یا شاید هیچ نمیشد - که دنبال چیزی به کوچکی یک پسر بچه از توی عینک نگاه کند؛ این عینک تشخص او بود، سربلندی قلبش بود، و اصلا هم برای آریاش ساخته شده بود نه برای استفاده. این بود که اگر از وسط حلقه در بخاری هم نگاه میکرد بخوبی همان عینکش میدید. چند لحظهای پیرزن بهتش زد، بعد، با خشونت، بلکه هم آنقدر بلند که اسباب و اثاث اتاق نیز بشنود، گفت:
"حالا ببین، اگر گیرم اومدی بهت ..."
جملهاش را تا آخر نگفت، چون به اینجا که رسید خم شده بود و با دسته جارو زیر تخت را وارسی میکرد ..."
" "تام!"
جواب نیامد.
"تام!"
جوابی نیامد.
"نمیدونم این بچه چی شد؟ آهای، تام!"
پیرزن عینک را از چشمش پایین آورد و از بالای آن دور و بر اتاق را نگاه کرد، بعد عینک را بالا گذاشت و از زیر آن نگاه کرد. کمتر میشد - یا شاید هیچ نمیشد - که دنبال چیزی به کوچکی یک پسر بچه از توی عینک نگاه کند؛ این عینک تشخص او بود، سربلندی قلبش بود، و اصلا هم برای آریاش ساخته شده بود نه برای استفاده. این بود که اگر از وسط حلقه در بخاری هم نگاه میکرد بخوبی همان عینکش میدید. چند لحظهای پیرزن بهتش زد، بعد، با خشونت، بلکه هم آنقدر بلند که اسباب و اثاث اتاق نیز بشنود، گفت:
"حالا ببین، اگر گیرم اومدی بهت ..."
جملهاش را تا آخر نگفت، چون به اینجا که رسید خم شده بود و با دسته جارو زیر تخت را وارسی میکرد ..."
اگر این کتاب را میخواهید به جمع اعضای جیرهکتاب بپیوندید ...
شما با پیوستن به جیرهکتاب میتوانید این کتاب را به عنوان یکی از جیرههای ماهانهتان دریافت کنید. اگر هم مایل به دریافت پیوسته کتاب در هر ماه نیستید، میتوانید مشترک "جیره به درخواست" جیرهکتاب بشوید تا تنها وقتی که خودتان کتابی را درخواست میکنید، آن را برایتان ارسال کنیم: